چرا احمد ظاهر برای نسل من مهم است؟
نوشته شده توسط : sasurse
احمد ظاهر

نخستین مساله‌ای را که احمد ظاهر و ترانه‌هایش برای هم نسلان من خلق کرد، نوستالوژی است

پس‌‌کوچه تنگ و دراز، مسیر هر عابری را به اتاقی منتهی می‌کند که از فرط دورافتادگی، بچه‌ها آن را "جزیره" نام نهاده اند: پاتوق شاعران و نویسندگان بیکار و سرخورده.

این جزیره، جای چندان مهمی ‌نیست. تنها برای ساکنانش مهم است. زیرا جزیره‌ نشینان وقتی گرد هم می‌آیند، خیلی حرف می‌زنند و همه حرف‌های‌شان را مهم می‌پندارند.

حرف‌هایی از هر جا و هر رنگ. حرف‌هایی درباره شعر، فیلم، کمونیسم، داستان، دین، موسیقی، غیبت، فلسفه و خیلی چیزهای دیگر. این‌گونه دنیای کوچک جزیره‌نشینان از دنیای واقعی "افغانی" بریده می‌شود.

حتی زمانی که دیگر هیچ توانی برای بحث و یاوه‌گویی نمانده است، لپ تاپی خاک‌زده در گوشه اتاق ناله می‌کند و صداهای گوناگونی را از حنجره‌اش بیرون می‌دهد. ویکتور خارا، محسن نامجو، الکساندر ریبک، انریک ماسیاس، احمد ظاهر و جزیره‌نشینانی که گوش می‌خوابانند و به اشتباه شان پی می‌برند. زیرا دنیای کوچک آن‌ها هنوز پر از نمادهای "افغانی" است.

احمد ظاهر نگذاشته است، جزیره‌نشینان از واقعیت فرار کنند. این احمد ظاهر همیشه نقطه وصلی‌ست، میان ساکنان جزیره کوچک و دنیای واقعی "افغانی". خود من همین که سر شب رفته بودم تا از دکان سر کوچه، سگرت و تخم مرغ و نوشابه بگیرم، دیده بودم که دکاندار نخست صدای احمد ظاهر را که از امواج رادیو پخش می شد، کمی ‌بلند کرد، بعد خرید مرا به دستم داد.

نوستالوژی

اما در احمد ظاهر چه چیزی است که می‌تواند ما را به سوی خود بکشاند؟

زندگی مردی که سی و سه سال پیش از امروز، در اوج بلوغ هنری‌اش در شاهراه سالنگ کشته شد، پر از ابهام است. دنیای واقعی "افغانی"، او را که در جغرافیای بزرگ پارسی زبانان که همه می‌شناسندش، مثل همه پدیده‌های دیگر، در ‌هاله‌ای از واقعیت و افسانه ترسیم می‌کند.

هیچ اثری مدون درباره کارنامه و زندگی‌اش در دست نیست، هیچ یک از جزیره‌نشینان او را در زمان حیاتش ندیده اند؛ اما با این همه، او می‌تواند نقطه وصلی میان جامعه عمومی و اقلیت‌های جزیره‌نشین این سرزمین باشد.

احمد ظاهر

به جامعه "افغانی" کاری ندارم که چرا احمد ظاهر را دوست دارند؟ دلایل زیادی می‌تواند وجود داشته باشد. افزون بر آن، برای من هیچ مهم نبوده است که چرا احمد ظاهر، سه دهه پیوسته در جامعه‌ای محبوب بوده که سنت حاکمش، جان او را گرفت. تنها دوست دارم، آنچه را از فضای جزیره‌نشینی در جامعه "افغانی" دریافته‌ام، منسجم کنم.

نخستین مساله‌ای را که احمد ظاهر و ترانه‌هایش برای هم نسلان من خلق کرده، نوستالوژی است. نوستالوژی عصری که نسل من هرگز آن را تجربه نکرده است.

دهه چهل و پنجاه خورشیدی کابل، شهری در اوج یک حرکت روبه‌جلو و در آستانه یک عقب‌گرد تاریخی. مکانی آبستن از درگیری‌ ایدیولوژی‌های چپ و راست؛ پایتختی پر از مردان بیتلی، شهری پر از زنان مینی‌ژوب پوش، جایی پر از شوق آموختن و سرانجام کابلی پر از نویسندگان، شاعران، نوازندگان،‌خوانندگان، سینماگران و...

اما، آیا به راستی چنین بوده است؟ تاریخ و نقد مدونی از این دوره برای ما باقی نمانده است؛ تنها روایت‌های شفاهی و آثار پراکنده‌ای به جا مانده چنین چیزی را نشان می‌دهد.

به صورت منتزع و به دور از واقعیت‌های سیاسی. در این میانه احمدظاهر، به عنوان مهم‌ترین نماد آن دوره مطرح می‌شود. نمادی که شناخت نسل مرا از اجتماع و فرهنگ دهه چهل و پنجاه خورشیدی نشان می‌دهد.

موضوع دیگر، سخنی‌ست که همواره درباره او تکرار کرده اند. هنرمندی که هم‌پای زمانش حرکت می‌کرد و از وضعیت هنر زمانه‌اش، شناخت کاملی داشت. او نخستین کسی است که از تلفیق سازهای شرقی و غربی بهره خوبی گرفت و تکانی به موسیقی‌ای داد که در پس کوچه‌های خرابات گرفتار تار عنکبوت شده بود.

"نخستین مساله‌ای را که احمد ظاهر و ترانه‌هایش برای هم نسلان من خلق کرده، نوستالوژی است. نوستالوژی عصری که نسل من هرگز آن را تجربه نکرده است. دهه چهل و پنجاه خورشیدی کابل، شهری در اوج یک حرکت روبه‌جلو و در آستانه یک عقب‌گرد تاریخی. مکانی آبستن از درگیری‌ ایدیولوژی‌های چپ و راست؛ پایتختی پر از مردان بیتلی، شهری پر از زنان مینی‌ژوب پوش، جایی پر از شوق آموختن و سرانجام کابلی پر از نویسندگان، شاعران، نوازندگان،‌خوانندگان، سینماگران و..."

کاوه جبران

او موسیقی را به میان توده‌ها برد و شناخت جدیدی از موسیقی، در جامعه سنتی ارایه کرد. این‌ها هم بخشی از اهمیتی‌ست که شاید نسل من برای احمد ظاهر قایل اند.

احمد ظاهر، ناموس و غیرت

اما؛ یکی از وجوه مهم این مرد برای نسل من، جنبه‌ای‌ است که تا به حال یا کمتر پیرامون آن سخن زده شده است و یا هم جامعه فرهنگی از کنار آن محتاطانه عبور کرده است. جنبه‌ای که هنوز هم جامعه پوسیده "افغانی" آن را مایه شرمساری و لکه‌ای ننگ بر فسیل فرهنگی می‌داند که سال‌هاست فاتحه‌اش خوانده شده است.

این‌جاست که راه احمد ظاهر از جامعه "افغانی" جدا می‌شود و آن را به اقلیتی پیوند می‌زند که تا کنون جزیره‌نشین است. ترانه‌های احمد ظاهر پر از تبیین مفاهیم جزیره‌نشینی‌ است.

او ترانه‌هایی را خواند که تا کنون کسی جسارت آهنگ ساختن آن گونه ترانه‌ها را ندارد. شعر معروف "عجب صبری خدا دارد" از معینی کرمانشاهی و شعر "یاغی" هوشنگ شفا از جمله همین آهنگ‌ها بودند که آشکارا باورها و پابندی‌های او را به اسم و رسم سنت و مذهب نشان می‌دادند.

اما ذهنیت حاکم‌ "افغانی" امروز هم، چنین احمد ظاهری را انکار می‌کند. مردان کلاه‌ به‌ سر و تسبیح به‌دست هم‌نسل احمدظاهر، زمانی که مقابل دوربین رسانه‌ها می‌نشینند،‌ قداستی را برای او نقاشی می‌کنند که خود احمد ظاهر آن را در زمان حیاتش تف کرده بود.

حرکت خلاف جریان احمد ظاهر در همه جهات زندگی کوتاه او پیداست. این حرکت از نخستین سیلی‌ای آغاز شد که به روی پدر زد و ادامه‌اش به مرگی منتهی شد که آن هم نتیجه حرکت خلاف جریان، در زندگی شخصی‌اش بود.

احمد ظاهر

عوام و خواص گفتند که احمد ظاهر در سانحه رانندگی کشته شده است. اندکی بعد که سایه هول خلقی‌ها از سرشان پرید، ادعا کردند که حفیظ الله امین او را کشت. اما، یکی ادعا نکرد که احمد ظاهر پیش از همه قربانی قتل‌های ناموسی و غیرت "افغانی" شد. غیرت و ناموسی که احمد ظاهر یک عمر به آن خندیده بود.

حرکتی که با احمد ظاهر یکجا مرد

پانزده، شانزده سال پیش، زمانی که طالبان بر کابل مسلط شدند، یکی از نخستین کارهایشان منفجر کردن گور احمد ظاهر بود.

اگر احمد ظاهر یک آدم سیاسی بود، بی‌گمان این کنش طالبان طوری توجیه می‌شد که گویا چنین عملی، به اشاره‌ای پاکستان صورت گرفت. مگر اکنون همه می‌دانند که این حرکت طالبان، نگاه رسمی ‌جامعه "افغانی" به احمد ظاهر و امثال او بود که تا هنوز هم کماکان بر حال خودش باقی است. شاید صورت فعال‌ترش در این حرکت طالبان متبلور شد.

احمد ظاهر چنین نگاهی را نسبت به خودش، از قبل فهمیده بود و به همین خاطر بود که در هیچ شرایطی، ساز و آوازش را در خدمت نگرش‌های متحجرانه و قبیله‌ای قرار نداد.

آن جایی که حتی واژه‌ای را در ترانه‌هایش به کار نبرد تا بیانگر مفهوم هویت کاذبی به نام "افغانیت" باشد.

احمد ظاهر علیه سنت بویناکی طغیان کرد که ابهت این مبارزه با ذهن پوسیده‌ای به تمام معنا "افغانی" را، حتی امروز نسل من احساس می‌کند. نسلی که نه قدرت طغیان دارد و نه تحمل پوسیدن و همین است که نسل ما به جسارت و جرات احمد ظاهر غبطه می‌خورد و دل به حرکتی می‌سوزاند که پس از احمد ظاهر هرگز جریان پیدا نکرد.

امروز، بیست و چهارم جوزا / خرداد، برابر است با سی و سه سالگی مرگ احمد ظاهر، آوازخوان پرآوازه افغانستان.





:: برچسب‌ها: نور ,
:: بازدید از این مطلب : 432
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: